به خود آمدیم و دوازده سال عمر گذشت…سالهایی که از روز اول دبستان و رفتن سر کلاس اول آغاز شد و با دریافت رتبه و نام دانشگاهی که در آن قبول شدیم تمام شد…چه پایان ساده ای! اما
دخترانههایمان، مدیون نگاه معصوم توست آزادیمان، وامدار زندگی عاشقانهات با جان و دل پا به رکاب ولایت شدی و فضای مدینه تا مشهد را عطرآگین نفسهایت کردی جان تو با برادر یکی بود که باب ورود به بارگاهش